تدبیر کردند که اینطور بشود
گفتگویی چالشی در مورد خُلقیات کتابخوانی ما ایرانیان با سیدمحمد بهشتی رئیس سابق سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری
بسماللهالرحمنالرحیم
مجموعهیگفتوگوهامحسن پرویزرضا هاشمی نژادرسول جعفریانمحمد زهراییسیدمحمد بهشتیمهدی ارگانیمصطفی رحماندوستغلامعلی حداد عادلعلیاکبر اشعریاحمد مسجدجامعیمهدی فیروزانسعید رضایی
مصاحبهها: احسان رضایی
عکسها: یلدا معیری
کلیه حقوق این اثر از آنِ باغ کتاب تهران است
نقل قول و استفاده از عکسها با درج نشانی باغ کتاب تهران مانعی ندارد
اشاره کتاب، به رغم گسترش انفجاری سایر رسانهها، همچنان یکی از مهمترین
عناصر انتقال علمی و فرهنگی است. به نظر میرسد چیزی در کتاب وجود دارد که نه مطبوعات،
نه تلویزیون و نه تار جهانگستر (اینترنت) نمیتوانند جای آن را بگیرند و آمار شمارگان
کتاب در کشورهای مختلف گواه این مدعاست.
اما کتاب و کتابخوانی در کشور ما ماجرای دیگری دارد؛ اینکه آیا در مقایسه با جهانی
که در آن به سر میبریم، کشور ما جایگاه نامطلوبی در انتشار و خوانش کتاب دارد؟ آیا
اصالت فرهنگ شفاهی و انزوای فرهنگ مکتوب در میان ما ایرانیان و تأثیر آن بر گرایش به
مطالعه واقعیت دارد؟ آیا باید مطالعهی کتابهای رقومی و مطالعهی برخطّ مطالب خواندنی
در اینترنت را در برآورد سرانهی مطالعه به شمار آوریم؟ و اگر بخواهیم چنین کنیم، چگونه
میتوان به آمار درست دست یافت؟ اینها و دهها سؤال کلیدی دیگر، دستاویز چندین گفتوگو
با بزرگان فرهنگ کتاب و کتابخوانی کشور است که یا در مدیریت فرهنگی کشور دست داشتهاند
(و دارند)، یا در چرخهی کسبوکار کتاب به پیروزیهایی رسیدهاند، یا در گسترهی پژوهشهای
کتاب و کتابخوانی و کتابداری کوششها نمودهاند. گفتوگوکنندگان بر آن بودهاند که
لابهلای این پرسوجوها، هم از رؤیاهای بهتعبیرنرسیدهی این بزرگان سر درآورند، هم
از ناکامیهای کشور در زمینة کتاب و کتابخوانی، تا سرانجام بتوان به جایگاه باغ کتاب
در تحقق رؤیاها و رفع معضلات پیشین پی برد؛ شاید در پویشی که برای بهرهبرداری از باغ
کتاب صورت میگیرد، به کار آید و در سالهای پیشِ رو رونقی بیفزاید.
گفتگو با سیدمحمد بهشتی رییس سابق سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری
تأثیر سیاست فرهنگی بر رفتارهای فرهنگی ایرانیان در کتابخوانی
تدبیر کردند که اینطور بشود
احسان رضایی ــ باغ کتاب تهران با سیدمحمد بهشتی در عصر یک روز بارانی گپ زدیم؛ در اتاقی در دفتر «دانشنامه معماری» که پشت به پارک ساعی داشت. بحث از همان پارک و اهالی پارک شروع شد و به سیاستگزاریهای فرهنگی در حوزه کتاب و کتابخوانی کشید. زاویه نگاه بهشتی به بحث، کاملاً خاص خودش بود، خودتان بخوانید.
میبینیم که منظره اتاق شما پارک است. از پنجره بیرون را هم نگاه میکنید؟ گاهی برف و باران که بیاید بیرون را نگاه میکنم.
آنوقت شما دیدهاید که در پارکها کتاب برای خواندن دست مردم باشد؟ قبلا ً خیلی بود ولی الان دیگر اینطور نیست. آن موقعی که شما میگویید اینترنت نبود!
یعنی کتاب نخواندن مردم به خاطر اینترنت است؟ البته به خاطر این نیست، ولی به هر حال اینترنت بخشی از وقتشان را میگیرد.
خُب اینترنت هم که آنقدرها در دسترس نیست که بگوییم در اِزای نخواندن کتاب، در اینترنت به سر میبرند. خُب موبایل هست و با موبایل حرف میزنند!
یعنی ارتباطات جدید دارد مانعی برای کتاب خواندن میشود؟ نه، مانع که نمیشود. در واقع دارد آن سهمی که مربوط به خودش است را برمیدارد. زمانی که تلویزیون اختراع شد سینمای دنیا بسیار وحشت کرد، چون یکدفعه با این قضیه مواجه شدند که مردم در تلویزیون فیلمها را مجانی تماشا میکنند و کسی دیگر به سینما نمیرود. یعنی همه فکر کردند که تلویزیون باعث نابودی سینما میشود. بعد از مدت زمان کوتاهی مشخص شد که اینطور نیست؛ تلویزیون هم در زمانی که وجود نداشت سهمی داشت که این سهم را سینما برداشته بود. مثلاً فیلمهای لورل و هاردی فیلمهایی هستند که اگر در سینما دیده شوند یا تلویزیون هیچ فرقی نمیکند. در واقع این به صورت بـالقـوه سـهم تـلویـزیـون
بود و وقتی تلویزیون در جامعه آورده شد کسی دیگر برای دیدن این فیلمها به سینما نمیرفت. به مرور سینما متوجه شد که سهم اختصاصی خودش کجاست که اگر آن سهم را بردارد، تلویزیون نمیتواند با آن مقابله کند. فیلمهایی هستند که اگر در سالن سینما پخش شوند صددرصد دیده میشوند، ولی اگر در تلویزیون پخش شوند ممکن است ۴۰ درصد دیده شوند. یعنی در فیلم چیزهایی هست که فقط در سالن سینما دیده و شنیده میشود. حوزههای دیگر هم همینطور است. زمانی که وسایل ارتباطی خیلی محدود بودند و اینترنت و ماهواره و حتی موبایل نبود، جای اینها را وسایل ارتباطی مکتوب مثل کتاب پُر میکرد. زمانی که همه اینها وارد زندگی مردم شدند سهم خودشان را برداشتند، ولی بخشی که اختصاصاً مربوط به کتاب است قابل برداشت نیست؛ کتاب همچنان به حیات خودش ادامه میدهد.
نمیدانم حرف شما را درست فهمیدم یا نه، ولی تیراژ متوسط کتابها در زمانی که من یادم میآید حدود ۳۰۰۰ نسخه بود و الان رسیده به ۱۰۰۰ نسخه. یعنی این ۱۰۰۰ نسخه تیراژ واقعی است و آن ۲۰۰۰ تای دیگر سهمی بوده که کتاب در نبود چیزهای دیگر برمیداشته؟ مسلماً نه. از صحبتهای من نمیشود به این نتیجه رسید. صحبت من در مورد نسبت رسانههای مکتوب در همه انواعش با رسانههای دیگر در مقیاس جهانی بود. در گذشته تولیدات مکتوب سهم بالقوه دیگر رسانهها را تصرف کرده بودند و حالا متوجه سهم ذاتی خود شدهاند. اتفاقاً شاهد هستیم که تولیدات مکتوب در دایرۀ سهم ذاتی خود در حال رشد و توسعه و تنوعند. مثلاً همزمان با تنوع رسانهها از نیمه دوم قرن بیستم شاهد بالا رفتن سواد در همه جوامع هستیم، رسانههای دیگر نقش پشتیبان رسانههای مکتوب را ایفا میکنند و... همه اینها باعث شد که این تصور که پیشرفت فنآوریها و تنوع رسانهها میتواند باعث کاهش تولید و مصرف تولیدات مکتوب شود مهر باطل بخورد.
اما اینکه در این میان وضعیت ایران چگونه است و چرا برعکس شرایط جهانی شاهد
نمیدانم حرف شما را درست فهمیدم یا نه، ولی تیراژ متوسط کتابها در زمانی که من یادم میآید حدود ۳۰۰۰ نسخه بود و الان رسیده به ۱۰۰۰ نسخه. یعنی این ۱۰۰۰ نسخه تیراژ واقعی است و آن ۲۰۰۰ تای دیگر سهمی بوده که کتاب در نبود چیزهای دیگر برمیداشته؟ مسلماً نه. از صحبتهای من نمیشود به این نتیجه رسید. صحبت من در مورد نسبت رسانههای مکتوب در همه انواعش با رسانههای دیگر در مقیاس جهانی بود. در گذشته تولیدات مکتوب سهم بالقوه دیگر رسانهها را تصرف کرده بودند و حالا متوجه سهم ذاتی خود شدهاند. اتفاقاً شاهد هستیم که تولیدات مکتوب در دایرۀ سهم ذاتی خود در حال رشد و توسعه و تنوعند. مثلاً همزمان با تنوع رسانهها از نیمه دوم قرن بیستم شاهد بالا رفتن سواد در همه جوامع هستیم، رسانههای دیگر نقش پشتیبان رسانههای مکتوب را ایفا میکنند و... همه اینها باعث شد که این تصور که پیشرفت فنآوریها و تنوع رسانهها میتواند باعث کاهش تولید و مصرف تولیدات مکتوب شود مهر باطل بخورد.
اما اینکه در این میان وضعیت ایران چگونه است و چرا برعکس شرایط جهانی شاهد
کاهش رونق تولید و مصرف کتاب هستیم به دلایلی بر میگردد که منشأ داخلی دارند. در گذشته در ایران قدرت خرید مردم نسبت به امروز خیلی بیشتر بود. قیمت تمامشده کتاب هم خیلی کمتر بود. برای همین فاصله اقتصادی متقاضی کتاب با کتاب خیلی کوتاهتر از امروز بود. با توجه به افزایش جمعیت، افزایش تحصیلات دانشگاهی در کنار رشد فنآوریهای مربوط به تولید کتاب که منطقاً باید باعث کاهش قیمت تمامشده بشود، اگر فاصله اقتصادی کتاب با کتابخوان، شرایط پیش از انقلاب را داشت باید امروز شاهد افزایش حداقل ده برابری تیراژ کتاب میبودیم.
در جاهای دیگر دنیا نیز کمابیش شاهد فاصله اقتصادی کتاب و کتابخوان هستیم، ولی در آنجاها این فاصله را با تمهیداتی پُر میکنند. در ایران، تیراژ کتاب هرچه باشد به طور میانگین در سال اول تعداد نسخی که توسط خریداران کتاب خریده میشود کمتر از 60 درصد است. از این تعداد شاید کمتر از 10 درصد خوانده میشود و بقیه در کتابخانه منازل جا خوش میکنند. اگر در مقیاس کلان و ملی نگاه کنیم، در حقیقت بخش اعظم بار اقتصادی تولید و عرضه کتاب به دوش معدود کتابخوانهایی است که هنوز قدرت خرید کتاب را دارند و از سوی دیگر
بازده این سرمایهگذاری از نظر فرهنگی چیزی حدود 10 درصد است، یعنی 10 درصد آنچه منتشر میشود خوانده میشود؛ شاید هم کمتر. به این ترتیب 60 درصد خریداران، هزینه 100 درصد تولید کتاب را تقبل میکنند تا 10 درصد خوانندگان دسترسی به آن کتاب داشته باشند.بازده این سرمایهگذاری از نظر فرهنگی چیزی حدود ۱۰ درصد است، یعنی ۱۰ درصد آنچه منتشر میشود خوانده میشود؛ شاید هم کمتر. به این ترتیب ۶۰ درصد خریداران، هزینه ۱۰۰ درصد تولید کتاب را تقبل میکنند تا ۱۰ درصد خوانندگان دسترسی به آن کتاب داشته باشند.این وضعیت متناسب با قدرت خرید مردم در دیگر کشورها هم کمابیش وجود دارد، ولی در کشورهایی که توسعه یافتهاند و اتفاقاً مردم از قدرت خرید بیشتری برخوردارند، تلاش میشود که بازده بهرهبرداری از کتاب را افزایش دهند و تا چندصد درصد برسانند. این کار عموماً با ایجاد و گسترش کتابخانههای عمومی عملی میشود. این کار هم باعث کوتاه شدن فاصله کتاب با کتابخوان میشود و هم فعالیت اقتصادی تولید کتاب را مقرونبهصرفه مینماید. در این کشورها در خانه بسیاری از مردم کتاب زیادی نمیبینیم و این در حالی است که اهل خانه کتابخوان هستند.
یعنی عوض اینکه ۱۰۰ درصد سهم را خودش بپردازد و کتابی را با کمتر از ۱۰ درصد بهرهوری بخرد، از محل مالیاتی که پرداختند کتابخانههایی احداث میشود که کتابهایش چندصد درصد بهرهوری دارد. در کشور ما این اتفاق نمیافتد. البته کتابخانه عمومی در سطح کشور داریم ولی کتابخانههای عمومی ما کاری با تقاضا ندارند. مجموعه کتابهای موجود در این کتابخانهها ما را به یاد مَثل آش کشک خاله میاندازد، برای همین است که در بین مراجعان به کتابخانه ربط منطقیای بین قرائتخانه و مخزن کتاب نمیبینیم. از سالن قرائت عموماً برای درس خواندن استفاده میشود و کسی با کتابهای خود کتابخانه کاری ندارد. ملاحظه کنید که عموماً کتابهای این کتابخانهها چگونه تأمین میشود:
۱ـ تأمین کتاب این کتابخانهها عموماً متمرکز است، یعنی تنوع گرایش مخاطبان در سطح کشور نادیده گرفته میشود؛
۲ـ خرید کتاب از ناشران به عنوان اقدامی حمایتی معرفی شده است و نه اقدامی عمومی و علیالسویه. به این ترتیب تقاضای مخاطب موضوعیت ندارد و اعمال سیاستهای حمایتی ارشاد از ناشرانی که با او همسوتر هستند اولویت دارد؛
۳ـ ناشران مورد حمایت، ترجیح میدهند کتابهایی را برای خرید کتابخانههای عمومی عرضه کنند که خریدار دیگری ندارد؛
۴ـ گاهی ناشران را میبینیم که با تشخیص ذائقه ارشاد، کتابهایی را تولید میکنند که از ابتدا میدانند تنها خریدار آن ارشاد است.
در مجموع منابع محدودی که برای این منظور صرف میشود کمک میکنند که فاصله کتاب و کتابخوان بیشتر از آنچه هستند بشود. در جاهای دیگر برای کتابخانههای عمومی مهم است که مراجعهکننده به کتابخانه متقاضی چه کتابی است و مجموعه کتابهای موجود در مخزن کتابخانه پاسخی است که به تقاضای مراجعان داده شده است. در حالی که در کتابخانههای اینجا اگر مراجعهکنندهای کتابی را بخواهد و کتابخانه نداشته باشد، فقط میگوید این کتاب موجود نیست. مجموعه کتابهای موجود در مخزن کتابخانه عمومی در بهترین حالت کتابهایی است که متصدیان رسمی کتاب مصلحت دیدهاند که کتابخوانها بخوانند و خُب عموماً چون کتابخوان در انتخاب کتاب حداقل اختیار خواندن و نخواندن را دارد، آن کتابها را نمیخواند. اینکه میانگین مطالعه کتاب در ایران پایین است به این ترتیب عجیب نیست؛ این نتیجه طبیعی سیاستها و برنامهریزیهایی است که اتخاذ شده است.
به نکتهای در مورد هزینه خرید کتاب و راهکاری که میشود برای آن به کار برد اشاره کردید. درست است که هزینه کتاب بالا رفته و بهخصوص با سیاستِ حذف یارانه کاغذ، قیمت کتاب خیلی افزایش پیدا کرده، ولی مثلاً کتابی که ۱۰ هزار تومان قیمت دارد کالای لوکسی به حساب نمیآید و معادل قیمت یک شام خیلی معمولی است. اما با همین سازوکارهای غلط باز هم جزو اولویتهای من نیست که سراغ آن کتاب بروم و آن را بخرم. این را هم میدانم که در کتابخانه هم پیدایش نمیکنم، ولی میروم به جایش همان شام را میخورم. مثال واضحش همین هزینههایی است که والدین برای فرزندانشان میکنند. مثلاً اینکه بچههایشان را در مدارس غیرانتفاعی ثبت نام میکنند و هزینههای جانبیاش را میپردازند، هزینههای بالایی است ولی این را میپذیرند، ولی اگر بچه مطالعهای خارج از آموزشهای مدرسه داشته باشد ممانعت میکنند. چرا این اتفاق میافتد؟ یعنی چرا آن هزینهها را میکنند ولی این کار را نه؟
چند درصد از مردم این کار را میکنند؟
درصد زیادی هستند. حداقل آن شام سبک را که همه میخورند.
خُب آن ساندویچ قضیهاش فرق میکند، ولی کلاً چند نفر میتوانند ۵ میلیون تومان بدهند بچهشان در یک مدرسه غیرانتفاعی درس بخواند؟
چون کُلاً در کشور ما هیچ آماری نیست، این را هم نمیشود گفت!
اصلاً درصدشان بالا نیست. تعداد این افراد خیلی زیاد نیست. این تصور پیش میآید که شما در محیطی زندگی میکنید که بیشتر با این افراد سر و کار داشته باشید. این کسانی که بچههایشان رادر آن مدارس ثبتنام میکنند، کتاب در خانه این افراد یا جنبه تقدس دارد یا جنبه نمایش، و خیلی کتاب خوانده نمیشود. کتاب را طبقه متوسط شهری میخواند. طبقه متوسط شهری این قدرت را ندارد که ۵ میلیون تومان بدهد و بچهاش را در مدرسه غیرانتفاعی ثبتنام کند؛ دهکهای بالاتر هستند که این کار را انجام میدهند. این افراد اتفاقاً کتابهای لوکس میخرند. اتفاقاً در همین زمانی که وضعیت خرید کتاب خیلی خوب نیست، کتابهای لوکس ۹۰هزار تومانی راحت خرید و فروش میشود.
این کتابها با همان بستهبندیهایی که دارند هدیه میشوند به حسن، و حسن هم همان را بدون دست زدن هدیه میدهد به قُلی، و قلی هم میدهد به تقی! یعنی اصلاً این کتاب تورق نمیشود که بفهمند درونش چه چیزی هست. این کتابها نفیس هستند و میارزد که برای کسی به عنوان هدیه برده شود و هم نشان داده شود که ما افراد فرهنگیای هستیم!
در جوامع دیگر هم رفتار دهکهای بالا همین است؟
البته که نه! آنها کارهای دیگری هم میکنند وکتاب لوکس هم دارند. حالا برویم سراغ ساندویچ! چرا ما حاضر میشویم برای غذا پول بپردازیم ولی برای کتاب خیلی سختمان میشود؟ دلیلش این است که ما به خوردن نیاز داریم.
منظور من از آن مثال این نبود که در مورد هرم مازلو صحبت کنیم!
اجازه دهید یکییکی جلو برویم. در مورد خوردن یکجور پشتیبانی اجتماعی وجود دارد، یعنی مثلاً شما در محفلی نشستهاید و حرف از این میزنید که در فلان رستوران فلان غذا را خوردید و خیلی خوش گذشت. یعنی یک هالهای دارد که در موردش بحث صورت میگیرد. این میتواند کنجکاوی ایجاد کند که شما هم به آن رستوران بروید. این همان پشتیبانی اجتماعی در مورد این موضوع است. در زمینه کتاب هم این اتفاق میافتد؟
این چیزی که شما گفتید در مورد مصرفکنندههاست، تولیدکنندههای کتابمان هم خیلی تبلیغات ندارند و حتی رونمایی کتاب و جشن و محفلی ندارند.
هر کدامشان برای انجام این کارها هزار و یک مشکل دارند. اکثر اینها در موقعیتهایی قرار دارند که در معرض ورشکستگیاند و امکان هزینه بیشتر را ندارند. عوامل دافعه زیادی برایشان وجود دارد، وگرنه تبلیغات را خوب بلدند.
حالا باید چه کار کرد؟
هیچی! این مسیر کج را باید راست کرد. تمام این اتفاقاتی که افتاده در اثر تدبیر دولت است، یعنی تدبیر کردند که این اتفاق بیفتد و خیلی هم موفق بودند. حالا چرا ناراحتند؟! اگر نتیجه را نمیپسندند در تدبیرشان باید تجدید نظر کنند. ما نمیتوانیم از این تدبیر نتیجه دیگری داشته باشیم. مثل کسانی هستند که میخواهند به حرم امام رضا بروند ولی راه همدان را در پیش گرفتهاند. خُب دارید مسیر را به عکس میروید. حداقل کاری که میتوانید انجام دهید این است که ترمز کنید؛ اینطوری کمتر از مسیر اصلی دور میشوید.
یعنی کسانی که متولیان سیاستگزاریهای فرهنگی هستند باید در مسیرشان تجدید نظری بکنند تا به تبعش در بخشهای دیگر فرهنگ عمومی تغییر اتفاق بیفتد؟
این چیزی که حاصل شده حاصل سیاستگزاری، برنامهریزی و مدیریتی است که بسیار هم موفق پیش رفته. شما ناراضی هستید؛ یک عده خیلی هم راضی هستند!
یعنی شما میان مصرفکننده و تولیدکننده و مدیریت فرهنگی، بیشترین نقش را به مدیریت میدهید؟
خُب تحت تأثیر نوع تدبیر آنهاست که این اتفاق میافتد.
و اگر آن بخش اصلاح شود آن دو بخش دیگر هم درست میشوند؟
مردم ما از کتاب خواندن حالت تهوع که نمیگیرند! اصلاً اینطور نیست. وقتی مقداری در حوزه تدبیر تغییری ایجاد میشود استقبال خوبی از کتاب میشود و نتایجش بهخوبی دیده میشود.
مثلاً کجا؟
مثلاً در نمایشگاه کتاب. مثلاً در آن دورههایی که ما شاهد افزایش طبیعی و نه مصنوعی تعداد عناوین کتابها هستیم.
یعنی چی به شکل طبیعی نه مصنوعی؟
یعنی مثلاً شما در نمایشگاه کتاب بروید و ببینید همه غرفهها فلان موضوع را تبلیغ میکنند و هر که هر چيزي که دستش رسیده نوشته و به تیراژ بالا هم چاپ شده و این توسط فلانجا خریداری میشود و بعد تقدیم میشود به کتابخانههای عمومی و همه هم میدانند که اصلا ً خوانده نمیشود و اصلاً قرار هم نیست که خوانده شود. آخرش هم خمیر میشود. این میشود شکل مصنوعی. شکل طبیعی یعنی اتفاقی که برای کتاب «دا» افتاد. «دا» به شکل طبیعی مورد استقبال عموم قرار گرفت. کتابی است که چهرههای مذهبی هم میپسندند. آن کتابهایی که به شکل مصنوعی تولید میشوند فضا را اشغال میکنند. باید اجازه داد هر کتابی به شکل طبیعی گُل کند. به صحنه کُشتی میماند که دو نفر میخواهند با هم مبارزه کنند که یکیشان ضعیف است. ما هم برای اینکه آن که ضعیفتر است برنده شود، دست و پای آن قویتر را میبندیم! در واقع با این کار کُشتی را منتفی کردهایم.
با تمام این حرفهایی که زدیم جایی به نام «باغ کتاب» دارد شکل میگیرد که نه در حوزه سیاستگزاری است نه تولید، فقط توزیعکننده است و البته در بخشهایی از تبلیغ کتاب هم میتواند نقش داشته باشد. این پروژه چقدر میتواند ایدههایی را که برای بُرونرفت از این بحران وجود دارد پوشش دهد؟
بستگی دارد به کیفیت مدیریت آنجا؛ اگر مدیریت بین ملاحظات گوناگون، طرفدار رونق کتاب باشد، در این صورت میتواند خیلی از خلأهای موجود را شناسایی و به سهم خودش در زمینۀ پُرکردن آن خلأها ایفای نقش کند.
مثلاً چه زمینههایی؟
مثلاً پشتیبانی، پاتوق یا هر چیز دیگری. کاری کنند که این مکان دارای چنان پرستیژی شود که هر کسی که اهل فهم و کتاب است خوشحال شود که در آنجا دیده میشود. الان خیلی از دوستان که اهل کتابخوانی هستند وقت که گیر بیاورند میروند جلوِ دانشگاه. پول ندارند که کتاب بخرند ولی برای خبردار شدن از اوضاع میروند؛ اینکه در عالم کتاب چه میگذرد. باغ کتاب باید همان سرچهارراه یا گذری باشد که ما بتوانیم از عالم کتاب خبردار شویم. مثلاً خانه هنرمندان مثال خوبی است. خیلیها که به هنر علاقهمندند، حتی میروند در کافیشاپ آنجا یک چیزی بخورند تا بفهمند در آنجا چه خبر است. اگر باغ کتاب این موقعیت را نزد کسانی که اهل کتاب هستند پیدا کند خیلی خوب است. گزینشی نباید باشد، یعنی افراد خاصی به آنجا رفت و آمد نکنند. هر کسی که به هر نوع کتاب علاقه دارد بتواند به آنجا سر بزند. در واقع بتوانند نویسنده کتاب مورد علاقهشان را هم در آنجا ببینند. از جدیدترین اخبار آن کتاب خبردار شوند. اگر این موقعیت را پیدا کند، خودش نقش فوقالعاده خوبی برای باغ کتاب است. کار دیگری که میتواند بکند این است که در جهت کاهش فاصله بین کتاب و کتابخوان هم
اثرگذار باشد. مثلاً کتاب دست دوم را ارائه کند، یا کرایه کتاب را جا بیندازد. تهران ۸۰۰ کیلومتر مربع مساحت دارد.به دلیل وسعت و فاصله زیاد مقصد و مبدأ در آن، دسترسی به بسیاری از اجناس و خدمات مورد نیاز اهل تهران مستلزم سفری شهری است. این وضعیت فرصت مغتنمی را فراهم میکند که با ایجاد ساز و کار ارائه خدمات و کالای مورد نیاز درب منزل میتوان از این فرصت برای روش عرضه کتاب بهره برد. از این سازوکار برای کرایه کتاب نیز میتوان بهره برد. یعنی اگر کسی به کتابی احتیاج داشت یکدهم هزینهاش را متقبل شود و آن کتاب را کرایه کند. در واقع این نقشی است که دولت باید ایفا کند، ولی این کار را نکرده است. اینها ابتکاراتی است که باغ کتاب میتواند در مقیاس کلانشهر تهران مدیریت کند و میتواند بانک اطلاعاتیای داشته باشد که از موجودی کتابها هم مطلع شویم.کار دیگری که میشود کرد این است که خیلی افراد هستند که کتابهای نایابی را در خانهشان دارند که ازشان استفادهای نمیکنند. خیلیها هم هستند که دوست دارند از این کتابها استفاده کنند.
باغ کتاب میتواند امکانی را ایجاد کند که افراد بدانند یک بانک کتابی وجود دارد که میتواند کتابش را در آن بانک قرار دهد و در آخر پولی هم از قِبل آن به فرد داده شود. چقدر این کار ارزش ملی دارد و میزان بهرهوری از کتاب را بالا میبرد! این کار در یک کتابفروشی نمیتواند اتفاق بیفتد. توسط یک ناشر هم نمیتواند، ولی باغ کتاب میتواند این کار را انجام دهد.موضوع دیگری که وجود دارد این است که سیستم توزیع در کشور هنوز سنتی است. مثلاً کتابفروشیای در اصفهان میخواهد برای کتابفروشیاش کتاب بخرد. خُب اینطور باید با همه توزیعکنندهها طرف باشد. ولی این کار عملی نیست .پس با پخشکنندههایی محدود طرف میشود و آن توزیع کنندهها کتابهایی را که در اختیارشان است به آن کتابفروشی میدهند. پس کتابهای دیگری که در اختیار این توزیعکنندهها نیست هیچوقت به آن کتابفروشی در اصفهان نمیرسد!
مشکل دیگر این است که ناشری که کتابش را چاپ میکند همه ۱۰۰۰ نسخهاش را بهیکباره از چاپخانه تحویل میگیرد.ولی به مرور باید اینهمه کتاب را بفروشد. پس باید چیزی داشته باشد به نام انبار. انبار یا باید در جاده ساوه باشد که هزینه حمل و نقل کمرشکن است یا باید در تهران باشد که هزینه گرانی باید بابت اجاره
بدهد. باغ کتاب میتواند یک انبار بزرگ در جایی ایجاد کند و به همه ناشران انبار مجانی بدهد و از ناشران اجازه بگیرد که تمام کتابها را باغ کتاب هم پخش کند. یعنی آن کتابفروشی در اصفهان میتواند به باغ کتاب مراجعه کند و از همه کتابها خریداری کند. اینها امکاناتی است که باغ کتاب میتواند در اختیار قرار دهد. این باعث میشود که باغ کتاب کمکم به نقطهای کانونیای تبدیل شود که در عالم کتاب غیرقابل حذف است. به این ترتیب، باغ کتاب میتواند خیلی از چیزهایی را که در مدیریت کلان جایشان خالی است پُر کند.
سیدمحمد بهشتی را بشناسیم
سید محمد بهشتی شیرازی (متولد ۱۳۲۹ تهران) رییس سابق سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، مدیر جشنواره فجر و مدیر عامل بنیاد سینمایی فارابی بوده است. او در کارنامهٔ فعالیتهای اجرایی خود معاون فرهنگ و ارشاد اسلامی و عضو پیوسته فرهنگستان هنر نیز بوده است. وی دارای کارشناسی ارشد مهندسی معماری از دانشکده معماری وشهرسازی دانشگاه شهید بهشتی است.
سوابق
مسئول پخش شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ایران (۱۳۵۹-۱۳۵۸)
مدیر تولید سیمای جمهوری اسلامی ایران (۱۳۶۰-۱۳۵۹)
مدیر گروه فیلم وسریال شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ایران (۱۳۶۱-۱۳۶۰)
مدیر تشکیلات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران (۱۳۶۵-۱۳۶۲)
مدیر عامل بنیاد سینمایی فارابی و مدیر جشنواره فیلم فجر (۱۳۶۲-۱۳۷۳)
مدیر عامل شرکت توسعه فضاهای فرهنگی وابسته به شهردای تهران (۱۳۷۳-۱۳۷۳)
رئیس گروه تخصصی معماری و شهرسازی فرهنگستان هنر ایران ۱۳۷۸ تا کنون
معاون وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و رئیس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری (۱۳۸۳-۱۳۷۶)
مؤسس موزه سینمای ایران
عضو هیئت امنای بنیاد رودکی
عضو هیئت مؤسس خانه سینما
استاد دانشگاه شهید بهشتی، دانشگاه هنر تهران و دانشگاه تربیت مدرس
عضو هیئت مدیره سازمان زیباسازی شهرداری تهران (۱۳۶۸ تا کنون)
عضو هیئت مدیره سازمان عمران و نوسازی عباس آباد (۱۳۸۱)
عضو شورای عالی معماری و شهرسازی کشور (۱۳۸۲-۱۳۷۳)
تألیفات و ترجمهها
تأویل معماری مساجد با نظری بر مناسک حج
مسجد ایرانی مکان معراج مؤمنین، کتاب
"نسبت ظاهر وباطن در معماری"، مقاله
"غزل باغ ایرانی"، مقاله
"جهان باغ ایرانی"، مقاله
"مهندسی ایرانی"، مقاله
"معماری چیست؟"، جزوه منتشر شده
"معنا و ماهیت موزه"، مقاله
منبع: ویکیپدیای فارسی